قسمت دوم فیک دختر در برابر اکسو بچه هااا ببخشین دیر کردم اگه منتظر بدینً .................................................. بدون اینکه توجهی بهش کنم از کنارش رد شدم بعد از سه قدم دیدم که جلوم سبز شد دو:عه شما هم اینجاییین _عهههههههههههه شما هم اینجایین،راه خونه من از این طرفه(به سمت مخالف) دو:نه واسه من هم اینوره(لعنتی خونش با خونه من تو یه مسیره هاااا چینجه) به دستش خیره مونده بودم وااااااییییی نه _پس من می رم دو اگه میشه با هم تو این کافی شاب قهوه بخوریم _عععععههههه میدونید اخه من کار خیلی مهمی دارم که باید برم دو:پس بیاین با هم قدم بزنیم وااای نه اگه یکی منو با این ببینه به بابام خبر میده خودشم با کی(از خداتم باشه به خدا) _نه همون بهتر که قهوه بخوریم رفتیم تو کافی شاب بیشتر موقع ها تنهایی خودم اینجا میومدم جای شیک و دنجی بود نشستیم توی میز دو نفره دوتا قهوه در خواست کرد _عه اگه میشه واسه من بدون شکر باشه گارسون:بله حتما کیفمو روی زمین گذاشتم دست به سینه به پشت تکیه دادم دو:ببخشین شما قبلا کجا می خوندید که الان اومدید به دبیرستان ما؟ _من توی دبیرستان کانگ هان جو درس می خوندم(از خودم گفتم نمیدونم چیه) _شما از اول دبیرستان اینجا بودید؟ دو:بله ...عه ببخشین شما تک فرزندید _بله...ولی اقای دو ببخشین به شما ربطی داره ایاااا؟ دو:ببخشین (سرشو پاییین انداخت واییی چه ناز شده بود)سرشو بالا کردو گفت کیونگ سو هستم _من با اقای دو راحت ترم دو:اهمممم.. ببخشین دائه مین... حرفشو قطع کردمو گفتم _بببخشین من شهرت دارم دو:ولی منم با دائه مین راحت ترم _گفتم که اقای دو من شهرت دارم و شهرتم لیه گارسون قهوه هارو اورد قهوه هارو گرفتیم در عرض پنج دقیقه خوردیم تموم شد اقای دو مبایلشو از توی کیفش در اورد ودادا به من به صفحه ی گوشیش نگاه کردم صفحه ی افزودن مخاطب بود گفتم:خب؟!!!! دو:خب شمارتو بزن موهامو که روی چشام افتاده بود با فوت زدم اونور ،از حرص خواستم گوشیشو زیر دستم له کنم ولی خودمو کنترل کردم شمارمو زدم بعد خواستم که اسممو بنویسم گوشیش زنگ خورد کای بود با عصبانیت گوشیشو به طرفش گرفتم متعجب به گوشیش نگاه کرد بعد از گرفتو جواب داد دو:الو..سلام خوبی...اره ...خب...من الان اینجام....تو کجاییی....بعد از چند دقیقه ای....خب باشه زود باش... خدافظ بعد با گوشیش بازی کرد منم کیفمو از روی زمین برداشتمو بلند شدم اون هم با من بلند شد _اقای دو من دیگه باید برم دو:باشه پس خدافظ یکی با سرعت از کنارم رد شدو کنار اقای دو وایستاد بهش نگاه کردم داشت می خندید و با اقای دو حرف میزد قیافش نیم رخ بود درست نمی تونستم تشخیص بدم برگشتو منو نگاه کرد بهش خیره شدم :واااااای نه کایه صورتمو ازش گرفتم ودندونامو روی هم کشیدم _اقای دو من دیگه باید برم دو:باشه خدافظ وقتی داشتم میرفتم شنیدم که کای می گفت:این دختره اینجا چی کار می کنه ازش خوشم نمی یاد ازش دوری کن از حرص دستامو کنار پاهام مشت کردم نمی دونم دیگه کیونگ سو بهش چی گفت و اونم خندید پسره ی بیشعور(زبونم لال) از اونجا اومدم بیرون به اقای پارک (راننده ی بابا)زنگ زدم که بیاد دنبالم در عرض دو دقیقه خودشو رسوند سوارشدم _اقای پارک لطفا از راه دور برید از راه دور یه ساعت می کشید بریم خونه اقای پارک : چشم حتما پسره ی خیلی نازه واقعا دلم می خواست با هاش باشم خیلی نازه یه جوراااییی دوسش دارم نفسم:نه دختر اگه بابات بفهمه تورو می کشه یادت نرفته که به خاطر چی در عرض دو دقیقه به این دبیرستان منتقل شدی _واااااای راست می گی دلم واسه کریس هم تنگ شده وقتی باباش فهمید اونو از این کشور برد وااااایییی دلم واسش خیلی تنگ شده چه روزایییی داشتیم (قیافه مظلومارو گرفتم )...ولی کیونگ سو هم خوشگله تیپ مردونه ای داره تازه درس خونم هست نفسم:دختر می خوای بمیری به خودت فکر نمی کنی حدقل به اقای دو فکر کن اگه دوسش داری اون هم به دردسر میفته _واااای که من چقدر بدبختم اقای پارک :ببخشین خانم حالتون خوبه ؟!!!!! _اره چطور اقای پارک: اخه هر لحظه قیافتون یه جوری میشه!!!!! _چییییی..اوا ببخشین میشه فکرم در گیره اقای پارک :اها بله (ادامهههههه دارد) نظر لطف
[ بازدید : 597 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
زمان انتشار: شنبه 26 اسفند 1396 ساعت: 12:25 نویسنده: patima