سمت سوم فیک دختر دربرابر اکسو بچه هااا نظر لطفا ......................................................... به خونه رسیدیم پیاده شدم و زوود رفتم خونه لباسامو در اوردمو خونه رو مرتب کرد و کتابارو ریختم جلوم درست پنج ساعت بکوب فیزیک خوندم با این حال بازم چند تا سوال داشتم سوالاتمو نوشتمو گذاشتم کنار بعد دوساعت هم شیمی رو دوره کردم ودرس جدیدو از بر کردم وااااای فردا امتحان فیزیکو شیمی داریم ساعت 19 بود هوا هم روشن (ساعت 21 هوا تاریک میشه) کتابامو برداشتم لباسامو پوشیدم کلاه سفید اسپورتمو رو سرم گذاشتم مطمعا بابام تا دو خیابون اونورتر هم جاسوس گذاشته یواشکی از خونه زدم بیرون و رفتم کتابخونه که یکمی دور بود رفتم تو یه جزوه فیزیک پیدا کردم و رفتم تو سالن مطالعه واااای شانسو کیونگ سو هم اونجا بود دو کیونگ سو تو فیزیک فوق العادس رفتم نشستم روبه روش داشت جزوه شیمو می خوند متوجه من نشد . کتابامو محکم کوبوندم به روی میز باز هم متوجه من نشد از شانس ما هم کسی تو سالن مطالعه نبود گلو مو تمیز کردم باز هم متوجه نشد عصبانی شدمو اون دستش که سرشو نگه داشته بود زدم کنار سرش محکم خورد روی زمین بلند شدو منو دید کیونگ سو:چته بابا مگه نمی بینی دارم درس می خونم - خب ببخشین هر کاری کردم سرتونو بلند نکردین کیونگ سو:خب یه بار صدام می کردی - خب ببخشین … چیزی خوندین کیونگ سو: فیزیک اره ولی شیمی خوندم خیلی هم خوندم ولی چند تا سوالم مونده - خب راستش منم شیمی رو خوندم ولی فیزیکو خیلی هم خوندم ولی چند تا سوالم مونده +خب سوالاتتو بده دادم بلا فاصله جوابشو داد - خب میشه تو ضیح بدین همشو جز به جز توضیح داد بهتر از هر موقعی یاد گرفتم - خب تو هم سوالاتتو بده داد منم بلافاطله جواب دادم +میشه تو ضیح بدی همشو جز به جز یاد دادم مسئول کتاب خونه اومدو گفت: ببخشین وقت کتابخونه تمومه کتابارو تحویل بدین و برین( هوا تاریک شده بود) با هم: چشم بلند شدمو جزوه ها رو تحویل دادیم کیونگ سو: خب دیگه من میرم - عه با هم قدم بزنیم تا جلوی خونمون کیونگ سو: مگه راه خونه تو از این ور نیست ( سمت مخالف خونم) - نه با شما هم مسیرم (قیافه ی متعجب گرفت)…خب دیگه راه افتادیم - ممنون که کمکم کردین کیونگ سو: خواهش میکنم… ممنون که تو هم کمکم کردی - خواهش رسیدیم با هم: خونه من اینه خونه هامون روبه روی هم بودن با هم خندیدیم بعدشم خدافظی کردیم …خیلی خوش تیپه وقتی دست تاشم تو جیبش میذاره خوش تیپ تر میشه رفتم تو خونه کتابارو روی اپن اشپز خونه گذاشتم و نودلی که توی یخچال بودرو گرم کردم بدون اینکه لباسامو در بیارم نشستم نودل خوردم تلوزینو باز کردم فیلم سینمایی می داد اسمش هرگز نرو چینی هم بود( این فیلم رو خیلی دوست دارم توش کریس بازی کرده بود) نشستم از اول تا اخرشو نگاه کردم فیلم خیلی با حالی بود خیلی خسته شده بودم لباسامو در اوردمو رفتم بالا تو اتاقم روی تخت دراز کشیدم گوشیم که روی میزم بود رو برداشتم به صفهش نگاه کردم هیچ خبری نبود راستی بابا امروز خونه نبود البته خدارو شکر که نبود اگه منو با کیونگ سو میدید روزگارم سیاه می شد بهش زنگ زدم ولی خاموش بود با خیال راحت خوابیدم ………………………………………………………………………………………………………… صبح ساعت 6 با صدای گوشی بلند شدم گوشیم داشت زنگ می خورد برش داشتم بابام بود خواب الود گفتم: الو بابا… سلام +دختر تو هنوز خوابی زود باش حاضر شو با هم بریم من امروز راهم با راه مدرسه ی تو یکی - باشه زود حاضر میشم زود پاشودمو جامو مرتب کردم رفتم دستشوییو مسواک زدمو زود در عرض دو دقیقه حاضر شدم کیفم که جلوی در حاضر بود رو برداشتم و از نرده های پله ها سر خوردم رفتم پایین راه رو و حیاط رو به سرعت باد پشت سر گذاشتم و رفتم بیرون از خونه ..ماشین بابا اونجا بود سوارش شدم بابا: اقای پارک راه بیفت -سلام باباییی خوبی
بابا: مرسی دخترکم -بابا راستی دیروز کجا بودی +عزیزم دیروز حال عمت بد شدو اونو بردیم بیمارستان تو بیمارستان بودم - اییی وای بابا چرا به من نگفتین الن حاش خوبه؟ +عزیزم اول اینکه تو درس داشتی دوم اینکه اگه میومدی می خواستی چی کار کنی - اوااا بابا انگار یادت رفته که رشتم علوم تجربیه یه چیزایی خب می دونم دیگه +خب حالا دیگه …حالش بهتر شده همون دیروز مرخصش کردن -خب باید برم پیشش +لازم نکرده بشین درستو بخون انگار یادت رفته دو ماه دیگه امتحان همگانیه - بله درسته رسیدیم با خوش حالی پیاده شدم از بابا خدافظی کردم چییی کلاسا شروع شده چه زود واااای نه چرا اینقدر زوود رفتم تو کلاس هنوز استاد نیومده بود زوود رفتم نشستم سر جام به مین کی چوی سو کیونگ کیان سلام دادم اونا هم به من کتابامو برداشتم درحالی که کیفم بغلم بودو دستم توش به کیونگ سو نگاه کردم داشت با سهونو چانیولو کای حرف میزد نگاهمو ازش گرفتم می دونستم بابام حتی توی کلاس هم جاسوس گذاشته کتابامو روی میز گذاشتم بعد کیفمو زمین گذاشتم بچه ها دورم حلقه زدن همشون با هم سوال میپرسیدن همشونو کنار زدمو رفتم جلو کنار میز معلم -خب تک به تک سوالاتتونو بپرسین چانیول: ببخشین شما الن چرا اونجایی -به خاطر اینه به سولات بی مورد تو جواب ندم اگه دوست نداری خب برو بیرون چانیول : ما فقط از معلممون سوال می پرسیم نه تو - خب دوست نداری نپرس کی مجبورت کرده …خب من میشینم سر جام و به سوالات هیچ کدومتون جواب نمیدم همه: خب باشه خواهش میکنیم - خب چانیول خاااان تحویل بگیر سرشو ازم گرفتو با کای حرف زد درست یه ربع بچه ها از سوال میپرسیدن و من جواب میدادم بعد از یه ربع استاد اومد استاد: واااای چقدر ساکت دائه مینا عزیزم تو اینجا چی کار میکنی - استاد داشتم به سوالات بچه جواب میدادم استاد: مرسی از تو … بچه هاا زود کتاباتونو بذارین تو …البته فیزیکو شیمی رو با هم میگیریم بچه ها: خانووووم دیگههههه استاد:وااای چه فرقی میکنه خب….. زود باشین بذارین تو …سولاتو پخش کرد یعنی چی چهل تا سول بود و اون هم واسه چهار ساعت سوالا خیلی راحت بودن در عرض سه ساعت نوشتم بعد هم یه یه ربعی مرور کردم تقریبا یه نیم ساعتی زود داده بودم بلند شدم که بدم دیدم کیونگ سو هم با من یکی بلند شد با هم رفتیم دادیم استاد: افرین به تواستاد شیمی(من)و افرین به تو استاد فیزیک(کیونگ سو) مطمعا کامل می گیرین میتونید برین بیرون - میشه تو کلاس بمونیم استاد : نه بیرن بیرون باهم: چشم رفتیم بیرون من رفتم از بوفه دو تا شیر کاکائو خریدم کیونگ سو هم روی نیمکت نشسته بود رفتم پیشش نشستم اون یه سر میز نشسته بود نم یه سر دیگش شیر کاکائو رو بهش دادم باز کردیم و خوردیم کیونگ سو: چرا تو از من دوری می کنی - من از تو دوری نمی کنم کیونگ سو: چرا می کنی نمی خوای با هم قدم بزنیم و.. حرفشو قطع کردمو گفتم: من از شما دوری نمی کنم اگه هم بکنم به خاطر خود شماست +به خاطر چیه که -می دونید به خاطر چی از اون دبیرستان اومدم این دبیرستان +خب نه -کریس دوست بچگیم بود با هم صمیمی بودیم ما تا دبیرستان پنهانی باهم قرار میذاشتم یه روزی که ما بیرون قرار گذاشتیم جاسوس های بابام بهش خبر دادن که من با اون قرار گذاشتم بابام بابای کریسو مجبور کرد که اونو از این کشور ببره منو هم از اون دبیرستان برد در واقع از کشور اخراجشون کرد +اها واسه همینه - وگرنه من دوست دارم قرار بذاریم زنگ خورد -من دیگه باید برم رفتم تو سالن سلفو غذامو کشیدم بعد رفتم نشستم پیش بچه هااا - خب بچه هاا چطور بود کیونگ کیان: من عالی دادم چوی سو: من خرابیدم مین کی: منم همین طور - من که عالی دادم چوی سو: غیر از این بود تعجب داشت - واااای من گشنمه شروع کردم به خوردن یه دفعه یه نفر که داشت می گذشت تموم ابشو توی ظرف غذای من خالی کرد طوری که سوب شده بود ولی ابش زیاد بود برگشتم دیدم کای بوده چوی سو: کایه بیشعور ظرف غذامو برداشتمو رفتم بالا سرش تموم اونو روی ظرف غذاش خالی کردم طوری که از روی میز چکید روی شلوارش بلند شدو گفت : چته مگه مرض داری مرض دار - نه تو داری مرض دار دست ابت مونده بودی که توی ظرف غذای من خالیش کردی مرض دار کای : برو گمشو دختره ی کج مغز - کسی جرات نمی کنه به من فش بده کای: مگه چی کار میکنی یه لقد چرخشی بارش کردم و روی زمین پهن شد بلند شدو خون کنار لبش که ترکیده بود با دستش پاک کرد اومد که منو بزنه مدیر دستشو گرفت مدیر: داری چی کار می کنی بیان دفتر زووود مدیر کایو با خودش کشید برد منم پشت سرش البته با دوستام رفتیم دفتر